درخشش نقش انا الانقلاب بر نگین انگشتر نیمه خرداد
از خرداد 42 تا بهمن 57، از بهمن 57 تا ...
«اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم. زیرا اگر اجرا نکنم از بین خواهم رفت.»
محمدرضا شاه پس از بیان این سخنان از علمای ایران گلایه کرد که چرا مانند علمای اهل سنت او را اولوالامر خطاب نمیکنند و برای او به دعا گویی نمی پردازند. آیت الله کمالوند به نمایندگی از علمای قم به نزد شاه رفته بود که این سخنان را از او شنید. پس از طرح اصول ششگانه انقلاب سفید از طرف شاه، که در ظاهر فریبنده و عوام پسند اما در باطن مقدمه ای برای از بین بردن مذهب و رواج زندگى مصرفى و وابستگی به آمریکا بودند، علما و به خصوص امام خمینی با آن به مخالفت برخاستند. آن ها برای فهمیدن انگیزه شاه از طرح آن و نیز ابلاغ نظر خود به شاه، آیت الله کمالوند را به نزد او فرستادند که این گونه با نظر قطعی و دیکتاتور مآبانه او مواجه شدند. این سخن شاه نشان داد که دیگر قضیه مانند لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی نیست که با تلگرام هایی بتوان آن را لغو کرد، بلکه کار سخت تر از این حرف هاست. مخالفت هایی که به روش های مختلف با این اصول صورت گرفت، اتفاقاتی را رقم زد. مهمترین این اتفاقات، حادثه 15 خرداد سال 42 بود که همه را متاثر کرد و امام خمینی راجع به آن سرود:
سال ها مى گذرد، حادثه ها مى آیند
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
این حادثه مقدمه ای بود بر واژگونی رژیم 2500 ساله ی شاهنشاهی. چرا که اتفاقات این روز ، سبب شد که رژیم پهلوی خود را رسوا کند و گور خود را با دست خویش بکند. امام خمینی این روز را برای همیشه عزای عمومی اعلام کردند و راجع به آن فرمودند که 15 خرداد مرا کوبید. مگر در این روز چه اتفاقی افتاد که بزرگمرد تاریخ در هم کوبیده شد؟ و از مردم خواست:
«پانزده خرداد را بشناسید، کسانی که پانزده خرداد را به وجود آوردند بشناسید، کسانی که پانزده خرداد را دنبال کردند بشناسید؛ مخالفین پانزده خرداد و مقصد پانزده خرداد را بشناسید.»؟
حتی اگر امام هم از ما نمی خواست، باز هم دلیل موجهی برای آشنایی با پانزده خرداد و زنده نگه داشتن آن وجود داشت. این حادثه، آغاز نهضت امام و پیروزی انقلاب بود. و برای حفظ هر موضوعی، باید پایه ها و اصولش را صیانت کرد و شناخت. برای شناخت پانزده خرداد باید به چند ماه قبل بازگشت، اواخر سال 41، ماجرای انقلاب سفید...
هنگامی که دولت در روز 6 بهمن سال 41 برای انقلاب سفید همه پرسی برگزار کرد، علی رغم این که به دلیل تحریم شرکت در آن از طرف علما، جز اندکی در آن شرکت نکردند، تعداد رای های موافق حدود پنج میلیون اعلام شد. این همه پرسی ساختگی در برخی شهرها با کمک اسلحه و نیروی انتظامی و آوردن مامورین در لباس مبدل برای رای دادن انجام شد.
امام خمینی که هدفش در تمام مراحل نهضت، بیدار کردن و متوجه ساختن مردم بود و با این کار بزرگ مردم را حریف توپ و تانک نمود، این بار هم در موضوع انقلاب سفید، وارد میدان شد. او پیش از شروع سال 42، با دادن آگاهی به مردم دراین باره که احکام ضروری اسلام به دست حکومت در معرض نابودی قرار گرفته، اعلام کرد ما امسال عید نداریم. علاوه بر آن، نوروز آن سال مصادف بود با شهادت امام صادق علیه السلام که باعث می شد جلسات عزا در مکان های مختلف برگزار شود و روحانیون علاوه بر ذکر مصیبت اهل بیت درباره مسایل روز کشور هم روشنگری نمایند.
در روز دوم فروردین مطابق با روز شهادت امام صادق علیه السلام سه مجلس مهم عزاداری در قم برگزار شد. یکی از سوی آیت الله شریعتمداری در مدرسه حجتیه، دیگری مجلسی در بیت امام خمینی و در نهایت مجلس عزایی از سوی آیت الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه. اخلال گران به طور هماهنگ در سه مجلس مابین صحبت های سخنران، صلوات های نابجا می فرستادند. اما در بیت امام و مدرسه حجتیه نتوانستند کاری از پیش ببرند.
مدرسه فیضیه اما شاهد اتفاقات وخیمی بود. ماموران درها
و شیشهها را شکستند، کتاب ها و قرآن ها را پاره کردند، برخی را از طبقه دوم مدرسه به رودخانه پشت آن یا صحن مدرسه پرتاب
نمودند، عمامههای
سیاه و سفید طلبهها را با فندک آتش زده و مانند توپ آتش گرفته به سمت درختان
فیضیه پرت کردند و با
سلاحهای خود طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
پس
از این حادثه، امام خمینی در سیزدهم فروردین، اعلامیه ای تاریخی منتشر نمود که به
اعلامیه شاه دوستی یعنی غارتگری معروف شد و تاثیر بسیاری در ایجاد روحیه شجاعت در
بین مردم، بعد از واقعه فیضیه داشت.
با نزدیک شدن محرم، دولت نگران، طی اعلامیه ای از مردم سوگواری مشروع خواست. طوری که به ضرر آمریکا و انگلیس نباشد و در آن برای شاه دعا شود. امام خمینی طی پیامی از مبلغین خواستند که از حکومت نترسند و خطر مظالم و اسراییل را برای مردم بیان نمایند.
روزهای محرم یک به یک سپری گشتند، تا اینکه در روز عاشورا، سیزدهم خرداد 42، امام در مدرسه فیضیه سخنانی گفت که به مذاق رژیم خوش نیامد. او مقایسه ای بین وقایع روز عاشورا و اتفاقات زمان خود داشت و این نتیجه را گرفت که رژیم پهلوی و نیز اسراییل با اساس اسلام و روحانیت مخالفند. و نیز نصیحت هایی به شخص شاه کرد که از این کارها دست بردار تا به سرنوشت پدرت دچار نشوی.
مخاطب قرار دادن شاه به طور مستقیم در این سخنرانی ساده با عبارات همه فهم، برای شاه گران تمام شد و او را خرد کرد، امام هم که همیشه سد بزرگی در برابر مقاصد شاه و دشمنان خارجی بود، بنابراین برای از صحنه خارج کردن امام، به بهانه این سخنرانی در نیمه شب 15 خرداد او را دستگیر کردند.
سید مصطفی خمینی اولین کسی بود که مردم را خبردار کرد. او فریاد می زد: «مردم خمینی را گرفتند.» به سرعت این خبر در قم، تهران، شیراز، اصفهان و چند شهر دیگر انتشار یافت. مردم برای اعتراض، به تظاهرات پرداختند که با مقابله شدید ماموران روبهرو شدند، کامیون ها و زره پوش ها مردم را درو کرده و در خیابان ها ریختند. ارتشبد حسین فردوست می نویسد: «به اویسی فرمانده لشکر گارد ویژه گفتم تنها راه این است که هر چه آشپز و نظافتکار و اسلحه دار و غیره در لشکر داری مسلح کنی. » تظاهرکنندگان با تانک و مسلسل قتل عام شدند. تعداد شهدا در آن روز را رقمی بین 5 تا 15 هزار نفر، تخمین زده اند. دولت در شهرها روحانیان و مردم را دستگیر کرد، زندان ها از مردم پر شد و تعدادی را نیز اعدام نمودند. 15 خرداد مصادف بود با دوازدهم محرم و مردم در سایه قیام امام حسین علیه السلام قیام کردند.
با مهاجرت مراجع و علما به تهران، رژیم پس از یک دوره حبس امام مجبور شد او را به طور کامل آزاد کند. امام خمینی پس از ده ماه بازداشت و حصر در فروردین 43 آزاد شد و به قم بازگشت. اما این پایان ماجرا نبود. چند ماه بعد و پس از سخنرانی امام در مورد کاپیتولاسیون در 13 آبان 43 امام را از کشور تبعید کردند. سال ها با سایه سرد سرکوب بر سر کشور سپری شد، تا اینکه به یکباره پس از انتشار مقاله توهین آمیز به امام در سال 56، سکوت ها صدا گشتند و آغازی شدند بر بازگشت امام به میهن و پیروزی انقلاب.
قیام پانزده خرداد که در ظاهر به نفع شاه تمام شد، ثمرات بسیاری داشت. مرجعیت امام خمینی تثبیت شد، علما در صف اول مبارزه قرار گرفتند، از قدرت مذهب برای بسیج مردم استفاده شد، اقشار گوناگون با هم متحد شدند، مردم بیدار و آگاه شده و با نظام طاغوت رودررو شدند و از همه مهمتر این قیام، ریشه اصلی انقلاب امام و امت بود. کودکان در گهواره سال های 40 و 41، سربازهای امام شدند و انقلابی را که به باور هیچ کس نمی آمد، با یاری خدا و روح خدا به پیروزی رساندند. یک روحانی با دست خالی و مردمی بی تیر و تفنگ در برابر سلاح های کشنده رژیمی که پشتش به شرق و غرب عالم گرم بود. یک ملت در برابر یک دنیا. اما انقلاب پیروز شد. 15 خرداد 42 مبدا انقلاب 57 بود و شواهد نشان می دهند که این انقلاب، خود طلیعه ظهور منجی عالم بشریت خواهد بود:
لحظه چشم واکردن من
از
نخستین نفسگریه
در پانزدهِ خرداد چهل و دو
تا
پانزده خردادِ پیاپی
پیاپی!
عین یک چشم بر هم زدن بود
لحظه دیگر اما
تا کجا باد؟
تا کی؟
(به یاد زنده یاد قیصر امین پور)
فاطمه سعیدی، 2 فروردین 1394، سالروز حادثه مدرسه فیضیه
Secont14@yahoo.com
- ۹۵/۰۹/۱۷