نوشته های یک تازه نویسنده کاش کاربلد

این جا، از هر دری، سخنی می نویسم و آن ها را با شما به اشتراک می گذارم. امید که به درد یکی بخورد.

نوشته های یک تازه نویسنده کاش کاربلد

این جا، از هر دری، سخنی می نویسم و آن ها را با شما به اشتراک می گذارم. امید که به درد یکی بخورد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

               

 

« خوشا به حال حاج حسن، جوانیش در مسیر خدمت به دین و انقلاب و امام بود و در پایان با نوشیدن شربت شیرین شهادت بهترین پایان را برای زندگی خود رقم زد. » (رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای)

 

بابا، شهادتت مبارک...

« به قول شهید بهشتی که می گفت آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر. واقعا هم الان صهیونیست ها با این کار از دست ما عصبانی اند و باید از این عصبانیت بمیرند. هیچ راه برو و برگردی هم ندارد. یکی آمد به من گفت که آقای مهندس، شما با این کارتان صهیونیست ها را تحقیر کردید.»

با این کار ساخت پارک ایران - و با این صحبت هایش واقعا صهیونیست ها را تحقیر و عصبانی کرد، و برگه شهادت خود را امضا نمود. حسن شاطری یا همان مهندس حسام خوش نویس لبنانی ها.

صهیونیست ها هر روز با دیدن پارک ایران داغشان تازه می شد. پارکی در نقطه صفر مرزی، در چند صد متری شان.

بعد از جنگ سی و سه روزه آن ها در مقابل لبنان و پیروزی حزب الله، سردار شاطری به عنوان نماینده ایران برای بازسازی لبنان به آنجا رفت. اما آن قدر ویرانی ها زیاد بود که نیازمند یک اقدام جهادی برای سازندگی داشت. آن قدر زیاد بود که به تعبیر رهبر انقلاب قرار بود ویروسی باشد که شیرینی پیروزی را به کام جبهه مقاومت تلخ کند و لبنانی ها را رو در روی حزب الله قرار دهد. آن قدر زیاد بود که هیچ کس باور نمی کرد، درست شود. طوری که مادر عماد مغنیه با نگرانی و تردید از او پرسید: آیا این همه ویرانی درست شدنی است؟ و او گفت :خیالتان راحت! کسی قرار است بیاید که کارش را خوب بلد است.

رفت. کارش را هم خوب بلد بود. بلافاصله هم به لبنان رفت. فردای جنگ. شهریور ماه 85. سال 2006 میلادی. اما ویرانی های جنگ آن قدر زیاد بود که سفری که قرار بود سه ماهه تمام شود، هفت سال به طول انجامید.

سال 41، شهر سمنان شاهد به دنیا آمدن فرزندی بود که بعدها از پس انجام کارهای بزرگی برآمد. حسن همواره در خط اول مبارزه بود. قبل از انقلاب، علیه نظام شاهنشاهی و پس از آن در اطاعت از فرمان امام در جهاد سازندگی و یاری محرومان. سیاست او در انجام کارها همیشه این بود که محرومان بیشترین استفاده را ببرند. در زمان دفاع مقدس، در حوزه راه سازی مناطق جنگی به خصوص در سردشت فعالیت داشت و بعدتر برای بازسازی افغانستان به آن جا رفت.

او در زمینه کسب دانش هم بیکار ننشست. برای آن که کارهایش را به بهترین وجه انجام دهد، علم و عمل را با هم جلو می برد. او هم به علم نیاز داشت و هم به تجربه. در هر زمانی می دانست چه کند و مطابق وظیفه اش عمل می کرد. پس از جنگ هشت ساله به ادامه تحصیل در رشته ای که فعالیت های جهادی اش را جلو می انداخت، پرداخت. مهندسی عمران. و در زمان شهادت هم ترم آخر دکترای مدیریت بود. البته او خود قدرت مدیریت بسیاری داشت: با شناسایی ظرفیت ها و آوردن همه گروه ها پای کار، با کمترین هزینه، بهترین کارها را انجام می داد. مدیریت جهادی او را می توان امروزه به عنوان الگو مد نظر قرار داد. به گفته حجت الاسلام پناهیان: « اگر یک مو از شهید شاطری در بدن مدیران میانی جامعه ی ما باشد، یک هفته طول نمی کشد که امام زمان ظهور می کند. من به همه احترام می گذارم ولی فاصله ها زیاد است، بیایید این را باور کنیم.»

کارها را همیشه به بهترین وجه انجام می داد و کیفیت برایش بسیار مهم بود. می گفت لبنان مرز ورود فرهنگ غرب به دنیای اسلام و به خصوص ایران است. بنابر این باید کارها آن قدر خوب باشد که ایران در لبنان به عنوان یک الگوی اسلامی معرفی شود. کیفیت کارهایش در طول 800 کیلومتر از لبنان آن قدر زیاد بود که اصلا نمی توان لبنان امروز را با گذشته مقایسه کرد. لبنان حتی در روستاهای مرزی اش به بزرگراهی با کیفیت تبدیل شده است.

او در طول شبانه روز ۱۸ ساعت با جان و دل کار می کرد. اما چون کارش برای خدا بود، خسته نمی شد و تا اواخر عمر مثل یک جوان سی ساله بانشاط و سرزنده بود. کلیساها، راه ها، پل ها، منازل، درمانگاه ها، بیمارستان ها، باغ ها، موزه ها، مدارس و مساجد، مکان هایی بودند که طعم شیرین نو شدن را به مدیریت او چشیدند. اگر بازسازی هایش نبود، لبنان از جمعیت خالی می شد. او چهره ای مردمی بود. با پر کشیدنش، یکبار دیگر تجربۀ یتیمی جوانان لبنان را پس از شهید چمران تکرار نمود. همه با تمام وجود دوستش داشتند: مسلمانان، مسیحیان، کودکان، جوانان، سالمندان و ... . زیرا او ثابت کرد که هیچ مرزی برای کمک به انسان هایی که سختی می کشند، وجود ندارد. البته او در آن جا به فکر منافع ایران و اسلام هم بود. زیرا منافع ایرانی و مسلمان و امنیت او، ارتباط مستقیمی با منفعت های مستضعفین جهان دارد. خود شهید در زمان جنگ لبنان می گفت: « در حال حاضر جبهه جنگ ایران، لبنان است. این موشک‎‎هایی که در لبنان فرود میآید باید در ایران بنشیند! اما به سبب اینکه لبنان جبهه مقاومت و سنگر ایران است، در لبنان جنگ صورت گرفته است و به همین دلیل هم باید در این جبهه از لبنان دفاع کنیم. » علاوه بر آن در کمک به لبنانی ها و فلسطینیان عوامل اسلامی و انسانی هم دخیل است: قبله اول مسلمین در آن جاست. و حتی اگر هم نبود، به هرحال آن هایی که به دست صهیونیست ها کشته می شوند، انسان هستند و هم نوع و باید به آن ها یاری رساند.

این نکات را او بهتر از هرکس دیگر می دانست و به همین خاطر بود که وقتی جنگ در سوریه شروع شد، وظیفه اش را در سوریه بازشناخت و به آن جا رفت. به جز احداث پارکی در زینبیه، بازسازی اطراف حرم حضرت زینب (س) را هم انجام داد که باعث شد آن جا خالی از سکنه نباشد. سرانجام پس از نیم قرن زندگی پر سود، که پر بود از تبلیغ مذهب و تصرف دل ها، کاری که مهمتر از آبادانی هایش بود، به شهادت رسید، در تاریخ بیست و سوم بهمن ماه سال ۱۳۹۱ در مسیر دمشق به بیروت، به دست جریان های تکفیری به عنوان مزدوران صهیونیست ها.

صهیونیست ها هر روز با دیدن پارک ایران داغشان تازه می شد. پارکی در نقطه صفر مرزی، در چند صد متری شان.

پارک ایران در مرز لبنان با فلسطین اشغالی ساخته شد. درست در کنار شهرک های صهیونیست نشین. این دومین بار بود که شهید شاطری دقیقا در کنار صهیونیست ها پارک احداث می کرد. هر دو در جنوب لبنان، هر دو مماس با شهرک های آن ها، و هر دو خاری در چشم هایشان. قبلا در منطقه بوابة فاطمه و بعد پارک ایران در مارون الراس. صهیونیست ها هر دو بار به سازمان ملل شکایت کردند که این پارک ها برچیده شود، چون جلوی دید ما را گرفته است و ما سیطره نداریم که آن طرف چه اتفاقاتی می افتد. اما شکست خوردند. مردم در پارک ها در جلوی چشمان آن ها تفریح می کردند و با حس غرور و افتخار، به آن طرف سیم خاردار نگاه می کردند. صهیونیست ها در منطقه بوابة فاطمه دیواری سیمانی نصب کردند که پشت آن قایم شوند. اما مهندس شهید طرحی داشت که آن جا یک رستوران چند طبقه احداث کند تا مردم در طبقات بالای آن، هم غذا بخورند و تفریح کنند و هم باز از آن جا علیه اسراییل شعار بدهند.

پارک ایران اما سرو صدای بیشتری کرد. این پارک، نمادی از حیات در لبنان شد و نشان داد که پس از جنگ آن قدر امنیت هست که مردم برای تفریح خودشان به نقطه صفر مرزی می آیند. هدف از ساخت آن، در اصل این پیام های فرهنگی و نیز معرفی ایران و انقلاب و گسترش فرهنگ مقاومت بود. پارک ایران، جایی است که در طول سال میلیون ها نفر از کشورهای مختلف از این پارک و موزه آن دیدن می کنند. ویژگی این پارک ایرانی، این است که آلاچیق هایی دارد به تعداد استان های ایران و نام هریک، نام یکی از استان ها است و پرچم ایران در آن افراشته شده است. این پارک محلی شده برای تجمع مراسم حزب ا... یا تظاهرات فلسطینی های مقیم لبنان در روز نکبت، روز تاسیس رژیم منحوس اسرائیل. فلسطینیان آن جا در مقابل صهیونیست ها برنامه اجرا می کنند و صدایشان را به گوش آن ها می رسانند.

فلسطینیان  صدایشان را به گوش آن ها می رساندند، و آن ها هر روز داغشان تازه می شد. تا اینکه انتقامشان را گرفتند. اما سخن دختر او بر سر مزار پدرش نشان داد که آن ها هرگز نتوانستند با این کار، تردیدی به دل شاطری های دیگر ایران راه دهند:

« آمریکایی ها! اسرائیلی ها ببینید! ما با افتخار پدرمان را خاک کردیم. بچه هایش با افتخار خاکش کردند. بابا شهادتت مبارک... »

               

 


فاطمه سعیدی، 28/ 1/1394

Secont14@yahoo.com

  • ۹۵/۰۹/۱۸
  • فاطمه سعیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی