نوشته های یک تازه نویسنده کاش کاربلد

این جا، از هر دری، سخنی می نویسم و آن ها را با شما به اشتراک می گذارم. امید که به درد یکی بخورد.

نوشته های یک تازه نویسنده کاش کاربلد

این جا، از هر دری، سخنی می نویسم و آن ها را با شما به اشتراک می گذارم. امید که به درد یکی بخورد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

خدا می نویسد!

و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی... (انفال، 17)
و تو نبودی آن هنگام که تیر را انداختی، بلکه خدا بود که انداخت...
بله، خدا بود. خدا بود که این آیه را نوشت و خداست که اینک دارد می نویسد، به دست تو...
آیه را سیاه مشق کردم تا خوب در ذهنم حک شود، خوب با گوشت و پوست و خونم آمیخته شود، تا هیچ گاه فراموش نکنم که خداست که کارها را انجام می دهد. خداست که می نویسد، خداست که برنامه می چیند، خداست که مشاوره می دهد، خداست که محبت می کند، نه من، نه تو، نه هیچ کس دیگر...
اما افسوس که سیاه مشق هم آن طور که باید و شاید مرا به این ایمان نرساند. افسوس که حتی در هنگام سیاه کردن کاغذ با این آیه هم، درونم ندایی سر می داد که این تویی که می نویسی، چه زیبا می نویسی، چه خوب سیاه مشق می کنی، تویی و نه هیچ کس دیگر...
چرا رهایم نمی کنی ای شیطان رجیم؟ نمی دانم این تویی یا نفس اماره ای که در درونم مرا به بدی ها و کبر و غرور امر می کند و امام اولینم درباره آن فرمود: اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک. یعنی که دشمنت ترین دشمن تو همان نفسی است که در درون توست. 
فرقی ندارد. هرکدام که باشید، دعا می کنم که نباشید، هیچ گاه نباشید، کنار هیچ کس نباشید، بدترین لعنت ها بر شما باد. نمی خواهید دست از سرم بردارید؟ خسته نشده اید؟ آیا این همه فریب و نیرنگ و حیله و حربه تا به حال بس نبود؟ هرچه قدر که مرا به دوزخ نزدیک کرده اید، دیگر بس است. آی شمایان خودخواه خودپسند خودشیفته، با شما هستم. دیگر نخواهم گذاشت مرا بفریبید... مگر قرار است چند صباح دیگر دنیا را نظاره کنم و در آن نفس بکشم؟ هرچقدر که وقتم را تلف شما نموده ام کافی است. دیگر می خواهم برای خودم زندگی کنم، اما نه آن خودی که شما می شناسید. شما از خود، تنها نفس پلید بی صفتی را می شناسید که خودتان هستید. اما بدانید و آگاه باشید که خود دیگری هم وجود دارد. خود لوامه، خود مطمئنه، خود راضیه، خود مرضیه. دیگر وقت آن رسیده که آن خود را راضی کنم، آن خود را بپرورانم، با آن دمخور شوم، به سمت آن بروم. البته خیلی زودتر از این حرف ها زمانش رسیده بود، یعنی از اول وقت آن بود، اما شما نگذاشتید، شما بی همه چیزها. دیگر با شما کاری ندارم. مگر انتقامی که روزی حتما از شما خواهم گرفت که سزاوارش هستید.
این خودی که یافته ام، شیرینی اش تمام تلخی ها را از کامم می ستاند، وجودم را شاد می کند، با من مهربان است، مهربانی اش واقعی است، حتی اگر مرا از کاری نهی کند، دوستم دارد که نهی می کند، می داند که به ضررم است. این خودی که از آن سخن می گویم، مرا به خدایم خواهد رساند. شک ندارم. هدف آفرینش و زندگی من دیدار خدا بوده است که او مرا به این هدف می رساند. این خود، همان خودی است که هرکس آن را بشناسد خدایش را شناخته است. این، سخن من نیست. امام علی است که می فرماید من عرف نفسه فقد عرف ربه. 
خدا را شکر که این خود را دارم. وگرنه می مردم. 

دیروز اربعین امام حسین علیه السلام

  • ۹۵/۰۹/۱۶
  • فاطمه سعیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی