و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی... (انفال، 17)
و تو نبودی آن هنگام که تیر را انداختی، بلکه خدا بود که انداخت...
بله، خدا بود. خدا بود که این آیه را نوشت و خداست که اینک دارد می نویسد، به دست تو...
آیه
را سیاه مشق کردم تا خوب در ذهنم حک شود، خوب با گوشت و پوست و خونم
آمیخته شود، تا هیچ گاه فراموش نکنم که خداست که کارها را انجام می دهد.
خداست که می نویسد، خداست که برنامه می چیند، خداست که مشاوره می دهد،
خداست که محبت می کند، نه من، نه تو، نه هیچ کس دیگر...
اما
افسوس که سیاه مشق هم آن طور که باید و شاید مرا به این ایمان نرساند.
افسوس که حتی در هنگام سیاه کردن کاغذ با این آیه هم، درونم ندایی سر می
داد که این تویی که می نویسی، چه زیبا می نویسی، چه خوب سیاه مشق می کنی،
تویی و نه هیچ کس دیگر...