نوشته های یک تازه نویسنده کاش کاربلد

این جا، از هر دری، سخنی می نویسم و آن ها را با شما به اشتراک می گذارم. امید که به درد یکی بخورد.

نوشته های یک تازه نویسنده کاش کاربلد

این جا، از هر دری، سخنی می نویسم و آن ها را با شما به اشتراک می گذارم. امید که به درد یکی بخورد.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۰ مطلب توسط «فاطمه سعیدی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


دانشگاه قبول شده بودم. رفتم برای ثبت نام. از هیچ چیز اطلاع نداشتم. نمی دانستم اتاق ثبت نام کجاست، اتاق تکثیر، سایت رایانه، امور خوابگاه ها و ... . گیج و منگ بودم. از طرفی خوشحال برای پذیرفته شدنم در جایی که پیش از کنکور آرزوی رفتن به آن را داشتم و از طرفی ناراحت برای دور سر خود گشتنم در آن جا.

ناگاه نگاهم به نگاه دختری گره خورد که گویا راهنمای ثبت نام کنندگان بود.

  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰


بیانیه را که دید*، گفت: حالا تمام مشکلات مملکت حل شده و فقط مانده تک خوانی زنان؟

گفتم: نخیر... تمام مشکلات مملکت حل نشده، اما این هم مشکلی است که باید حل شود. راستی تو راجع به همه مشکلات همین را می گویی؟ که مگر فقط همین مانده؟ اینگونه که هیچ گاه هیچ مساله ای حل نخواهد شد.

  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

در مهریه، مهری نهفته است و در مهر، مهربانی و محبتی. شاید به همین دلیل است که فکر می کنیم مهریه بیشتر، یعنی مهر بیشتر. غافل از اینکه میزان مهر و محبت ربطی به عدد و رقم مهریه ندارد. ما امروزه زیبایی موجود در مهریه، یعنی مهر آن را به فراموشی سپرده ایم. مهریه های با ارقام نجومی نشان از همین ادعا دارد.

  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

پیامبر خدا (صلّی‌ الله ‌علیه‌ و آله) فرمودند: ازدواج کنید تا جمعیت شما افزون شود؛ زیرا من در روز قیامت، به وجود شما، حتّى به فرزندان سقط شده‏تان، بر سایر امّت‏ها مى‏بالم.

ازدواج، یک امر طبیعی برای بقای طبیعت، یک عادت اجتماعی و یک سنت دینی است. بنابر سخن رهبر انقلاب:

" ازدواج تقدسی دارد و غالباً مراسم ازدواج، یک مراسم مذهبی است؛ مسیحی‌ها

  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

 

قلم ... هنر... سینما ... شعر ... نقاشی ... موسیقی ... معماری ... فلسفه ... عقل ... عشق ... شهادت ...

سید شهیدان اهل قلم ، سلام ...

با خود گفتم شاید با این کلمات آسان تر تو را وصف توان کرد. اما زنهار! تو رازی هستی که من از درک آن عاجزم . رازی که جز به بهای خون فاش نخواهد شد.

یادت هست گفتی:

  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰


 

 


" ایرانی ها خیلی لوس هستند، همه آب سد می خواهند... با این روند بهره برداری از آب های زیرزمینی ، تا 50 سال آینده دیگر نه قمی وجود دارد ، نه کاشانی..."

پدر کویرشناسی ایران، این سخنان را با شور و دغدغه بسیار زیاد و با ناراحتی فراوان بیان نمود. پروفسور پرویز کردوانی ، استاد دانشگاه، مرد موی سپید کرده محیط زیست ایران تاسف خود را اینچنین اظهار داشت:

  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

سخنی با تو...

و شاید تنها ماموریت مهم امروز من این باشد که برای تو بنویسم...
من یک جوان امروزیم، با تمام دغدغه ها و علاقه های جوانانه و امروزانه. مانند تمام جوانان سرزمینم. و البته همراه با اختلاف نظرها و تفاوت هایی که با هم داریم. اما اشتراکاتمان، همان ها که کم هم نیستند ما را به هم پیوند می زنند. همه ما جوانیم، متعلق به دنیای امروز و عاشق میهنمان. عشقی با تمام وجود که ما را به سمت عشق ورزیدن به هر چیزی که رنگ و نشانی از میهن داشته باشد، می کشاند. و نیز اکثر قریب به اتفاقمان، عرق اسلامی داریم. 
ما همه در شرایط سخت، در کنار همیم و صحنه را خالی نمی کنیم...
تو یکی از جوانان دیروز بوده ای،
  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم خستگی می تواند مانعی برای نوشتن باشد یا نه. البته ندانستن تا به این لحظه من، چندان هم نگران کننده نیست، چون اکنون فرصتی برای امتحان این فرضیه یا نظریه یا هر چیزی که دانشمندان نامش را می گذارند، پیش آمده است.
از آن جایی که نمی خواستم مصداق اتم سخن امام باقر علیه السلام که می فرماید "خواب پس از عصر مایه حماقت و ابلهی است"، قرار گیرم؛ فکر نوشتن به سرم زد تا به مثابه تیری باشد برایم که با آن دو نشان زده باشم: هم عقل خداداده را به باد فنا نسپارم و هم با لذت این عشق، خستگی را از تن و جان بزدایم. این شد که مصدع اوقات شریف جنابان عالی شدم با نوشتنم. چرا که هر گفتاری را گوش شنوایی لازم است و هر نوشتاری را چشم خوانایی. (جمله ای از جملات قصار این جانب که فی المجلس در ذهن زاییده شد.)
بله... غرض یافتن پاسخی برای پرسش ابتدای این عریضه بود. این حس و حال نوشتنی که هم اکنون در وجود این بنده خدا در حال غوطه خوردن است،
  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

خدا می نویسد!

و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی... (انفال، 17)
و تو نبودی آن هنگام که تیر را انداختی، بلکه خدا بود که انداخت...
بله، خدا بود. خدا بود که این آیه را نوشت و خداست که اینک دارد می نویسد، به دست تو...
آیه را سیاه مشق کردم تا خوب در ذهنم حک شود، خوب با گوشت و پوست و خونم آمیخته شود، تا هیچ گاه فراموش نکنم که خداست که کارها را انجام می دهد. خداست که می نویسد، خداست که برنامه می چیند، خداست که مشاوره می دهد، خداست که محبت می کند، نه من، نه تو، نه هیچ کس دیگر...
اما افسوس که سیاه مشق هم آن طور که باید و شاید مرا به این ایمان نرساند. افسوس که حتی در هنگام سیاه کردن کاغذ با این آیه هم، درونم ندایی سر می داد که این تویی که می نویسی، چه زیبا می نویسی، چه خوب سیاه مشق می کنی، تویی و نه هیچ کس دیگر...
  • فاطمه سعیدی
  • ۰
  • ۰

معجزه نوشتن

امروز یک روز خوب دوست داشتنی به یاد ماندنی است. صبح زود از خواب برخاستم و بعد دیگر نخوابیدم. یعنی نگذاشتم خستگی، مرا تنها گیر بیاورد و فریبم دهد تا با او به سرزمین خواب های نابه هنگام صبح گاهی پا بگذارم. پس خداوند شب را برای چه چیز خلق کرده است؟ اگر قرار باشد روز را هم در غفلت خواب به سر ببریم، کامروایی سحرخیزان را از دست خواهیم داد. کمی پیاده روی در هوای دلنشین صبح به همراه خانواده، روحم را به طراوتی وصف شدنی مهمان کرد. می گویید چرا وصف شدنی؟ خواهم گفت چرا... صبحانه ساده اما باصفای پس از آن، انرژی روزم را تامین نمود و حال نوشتن...
کاری که صفت وصف ناشدنی را باید برای آن به کار ببرم، برای حال خوبم در هنگام انجام دادنش. تا دنیا، دنیا بوده عشاق نمی توانسته اند عشقشان را
  • فاطمه سعیدی